صفحات

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

خیانت به مسیح و عاقبت آن

Photo: ‎خیانت به مسیح و عاقبت آن

یهودا اصخر یوطی که یکی‌ از دوازده شاگرد عیسی بود نزد کاهنان اعظم رفت و گفت: "چقدر به من می‌‌دهید تا عیسی را به شما تحویل دهم؟" 

آنان سی‌ سکه نقره به او دادند. از آن هنگام, او بدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را به ایشان تسلیم کند.

آخرین شام عیسی با شاگردان
شب وقتی‌ عیسی با دوازده شاگرد خود سر میز می‌‌نشست به ایشان گفت: "یکی‌ از شما به من خیانت می‌‌کند. البته من باید مطابق پیشگویی‌ها رحلت کنم, اما وای بحال کسی‌ که مرا به مرگ تسلیم کند. بهتر بود که اصلا این شخص بدنیا نمی‌‌آمد."

همه از این سخن غمگین شدند و هر یک با اندوه زیاد پرسیدند: "آیا من اینکار را خواهم کرد؟

او جواب داد: "آنکه دستش را اول با دست من بسوی بشقاب دراز کرد همان کسی‌ است که به من خیانت می‌‌کند."

یهودا نیز از او پرسید: "استاد آیا آن شخص منم؟"
عیسی جواب داد: "بلی خودت گفتی‌!"

... دستگیری و محاکمه عیسی

سخن عیسی هنوز به پایان نرسیده بود که یهودا از راه رسید. همراه او عده‌ ای با شمشیر و چوب و چماق نیز آمده بودند. آنان از سوی سران قوم یهود فرستاده شده بودند. شاگرد خائن به همراهان خود گفته بود: "هر که را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید."
پس یهودا مستقیم بسوی عیسی رفت و گفت: "سلام استاد!" و صورت استاد خود را بوسید. عیسی گفت: "دوست من، کار خود را زودتر انجام بده!" پس آن عده‌ جلو رفتند و عیسی را گرفتند.

... چون صبح شد کاهنان اعظم و سران قوم با یکدیگر مشورت کردند تا راهی‌ بیابند که عیسی را از میان ببرند. 
پس عیسی را دست بسته به پیلاطوس، فرماندار رومی تحویل دادند. 
اما یهودای خائن وقتی‌ دید که عیسی به مرگ محکوم شده است، از کار خود پشیمان شد و سی‌ سکه نقره ای را که گرفته بود نزد کاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ایشان باز گرداند.
او به آنان گفت: "من گناه کرده‌ام چون باعث محکومیت مرد بیگناهی شده ام."
آنان جواب دادند: "به ما چه!"
پس یهودا سکه‌ها را در خانه خدا ریخت و بیرون رفت و خود را با طناب خفه کرد.

کتابمقدس  انجیل متی‌‎
یهودا اصخر یوطی که یکی‌ از دوازده شاگرد عیسی بود نزد کاهنان اعظم رفت و گفت: "چقدر به من می‌‌دهید تا عیسی را به شما تحویل دهم؟"

آنان سی‌ سکه نقره به او دادند. از آن هنگام, او بدنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را به ایشان تسلیم کند.

آخرین شام عیسی با شاگردان


 شب وقتی‌ عیسی با دوازده شاگرد خود سر میز می‌‌نشست به ایشان گفت: "یکی‌ از شما به من خیانت می‌‌کند. البته من باید مطابق پیشگویی‌ها رحلت کنم, اما وای بحال کسی‌ که مرا به مرگ تسلیم کند. بهتر بود که اصل
ا این شخص بدنیا نمی‌‌آمد."

همه از این سخن غمگین شدند و هر یک با اندوه زیاد پرسیدند: "آیا من اینکار را خواهم کرد؟

او جواب داد: "آنکه دستش را اول با دست من بسوی بشقاب دراز کرد همان کسی‌ است که به من خیانت می‌‌کند."

یهودا نیز از او پرسید: "استاد آیا آن شخص منم؟"
عیسی جواب داد: "بلی خودت گفتی‌!"

... دستگیری و محاکمه عیسی

سخن عیسی هنوز به پایان نرسیده بود که یهودا از راه رسید. همراه او عده‌ ای با شمشیر و چوب و چماق نیز آمده بودند. آنان از سوی سران قوم یهود فرستاده شده بودند. شاگرد خائن به همراهان خود گفته بود: "هر که را که ببوسم، همان است؛ او را بگیرید."
پس یهودا مستقیم بسوی عیسی رفت و گفت: "سلام استاد!" و صورت استاد خود را بوسید. عیسی گفت: "دوست من، کار خود را زودتر انجام بده!" پس آن عده‌ جلو رفتند و عیسی را گرفتند.

... چون صبح شد کاهنان اعظم و سران قوم با یکدیگر مشورت کردند تا راهی‌ بیابند که عیسی را از میان ببرند.
پس عیسی را دست بسته به پیلاطوس، فرماندار رومی تحویل دادند.
اما یهودای خائن وقتی‌ دید که عیسی به مرگ محکوم شده است، از کار خود پشیمان شد و سی‌ سکه نقره ای را که گرفته بود نزد کاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ایشان باز گرداند.
او به آنان گفت: "من گناه کرده‌ام چون باعث محکومیت مرد بیگناهی شده ام."
آنان جواب دادند: "به ما چه!"
پس یهودا سکه‌ها را در خانه خدا ریخت و بیرون رفت و خود را با طناب خفه کرد.



کتابمقدس انجیل متی‌

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر