صفحات

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

هيروديس پادشاه بدنبال قتل يك كودك, قسمت سوم








فرار به مصر
پس از رفتن ستاره شناسان, فرشته خداوند در خواب بر يوسف (همسر مريم) ظاهر شد و گفت: "برخيز و كودك و مادرش را برداشته, به مصر فرار كن, و همانجا بمان تا تو را خبر دهم, زيرا هيروديس پادشاه مي خواهد كودك را به قتل برساند٠"
يوسف همان شب مريم و كودك را برداشت و بسوي مصر رفت, و تا زمان مرگ هيروديس در آنجا ماند. يكي از انبيا قرنها پيش در باره اين موضوع پيشگوئي كرده و گفته بود "پسر خود را از مصر فراخواندم."

اما وقتي هيروديس متوجه شد كه ستاره شناسان از دستور او سرپيڇي كرده اند, بسيار خشمگين شد و سربازاني به بيت لحم فرستاد تا تمام كودكان دو ساله و كمتر را كه در آن شهر و تمام حومه آن بودند قتل عام كنند, زيرا طبق گفته ستاره شناسان, ستاره دو سال پيش از آن ظاهر شده بود٠ اين رفتار بي رحمانه هيروديس را قبلا ارمياي نبي چنين پيشگوئي كرده بود: " صداي گريه و ماتم از رامه بگوش مي رسد ٠ راحيل براي فرزندانش مي گريد و آرام نمي گيرد, چون فرزندانش مرده اند٠"

بازگشت از مصر

پس از مرگ هيروديس, در مصر فرشته خداوند در خواب بر يوسف ظاهر شد و به او گفت: "برخيز و كودك و مادرش را بردار و به سرزمين اسرائيل بازگرد, چون كسي كه قصد قتل كودك را داشت, خود مرده است٠"
پس يوسف بي درنگ با كودك و مادرش به اسرائيل بازگشت٠ اما در راه, وقتي شنيد كه پسر هيروديس, "آركلائوس", جانشين پدر شده و در يهوديه سلطنت مي كند, ترسيد٠ باز در عالم خواب به او وحي رسيد كه به يهوديه نرود٠ پس او به ايالت جليل رفت و در شهر ناصره ساكن شد٠ باز در اينجا پيشگوئي انبيا جامه عمل پوشيد كه: "او ناصري خوانده خواهد شد."



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر